لبو
به نام خالق هستی




تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:کدام را انتخاب ميکني؟,
ارسال توسط حامد و دوستش

حتما تا حالا اسم شنقل رو شنيديد اگه نشنيدي اسکل رو حتما شنيديد

اسکل يه پرنده ايه که تو تابستونا غذا جمع ميکنه زمستون که ميرسه نميدونه اونارو کجا جمع کرده.

حالا شنقل پرنده اي که غذاشو ميده اسکل براش نگه داره.




ارسال توسط حامد و دوستش

 دوستان خوب حسرت گفتن دوست دارم ممکنه برای بعضی ها تا آخر عمر باقی بمونه

-------------------
داستان خیلی زیبایی هست پیشنهاد میدم بخونیدش و ممکن هست اشکتون سرازیر بشه این داستان رو از نظرات پر مهرتون قافل نکنید
------------------


وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشي" صدا مي کرد .


به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهي به اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و گونه من رو بوسيد .

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه مي کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتي کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و گونه من رو بوسيد .

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" .
من با کسي قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زماني هيچکدوممون براي مراسمي پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجي ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمي کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خيلي خوبي داشتيم " ، و گونه منو بوسيد .

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .

يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد ، من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهي نمي کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسي خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشي دنيا هستي ، متشکرم و گونه منو بوسيد .

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .


نشستم روي صندلي ، صندلي ساقدوش ، توي کليسا ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگي جديدي شد. با مرد ديگه اي ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدي ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .

سالهاي خيلي زيادي گذشت . به تابوتي نگاه ميکنم که دختري که من رو داداشي خودش ميدونست توي اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه ، دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزي هست که اون نوشته بود :

 


" تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش براي من باشه. اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من يه داداشي باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتي ام ... نيمدونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره...

 




ارسال توسط حامد و دوستش

یادته یه روز بهت گفتم،میمونم تا ابد من باهات

یادمه گرفتی دستامو آروم تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه به پات

دست کشیدم رو موهات سر گذاشتم رو شونه هات اشکی نداشتم بریزم

گفتم بهت عاشقتم اگه بخوای با یه اشاره جونمم میدم برات

گفتی تو نفسی همه کسی خدا تورو هدیه داده ،خیره شدم به اون چشات

یه شبنم ناز و قشنگ سر خورد از گوشه چشمتو رفت رو گونه نازتو جون داد رو لبات

یه لحظه لرزید تن من ،حرفیرو که باید میگفتم رو نگه داشته بودم

ولی زدم ،گفتم بهت میشم ستاره تو آسمونمیشم ماه میتابم من به شبات

ولی الان من موندمو قاب چشات ،یه صندلی که خالیه هنوز هم هستم چشم به رات

نگفته بودی خیلی زود ،برمیگردی پیش خدات

شدی گفتی تو خواب ،هستم توی آسمونات ،شدم یه عاشق بی جون خسته شدم از بی وفاییات

اخه خدا چرا این عاشقا نمیرسن به همدیگه حتی توی قصه هات؟

چرا نداره زمونه چشم دیدن عاشقارو ؟چرا میریزه بیخودی خون بی گناهارو؟

کاش که منم میمردم میرفتم تو آسمون ،میدیدم عشقمو میگفتم بهش دیدی آخر شدم فدات




ارسال توسط حامد و دوستش
ارسال توسط حامد و دوستش

عکس




تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:عکس,عکس زيبا,عکس عاشقانه,عکس تنهايي,
ارسال توسط حامد و دوستش

خدایا...

 

خدایا این سرنوشتی که واسم بافتی

قسمت یقش یکم تنگه...

دارم خفه میشم...




تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:سرنوشت,
ارسال توسط حامد و دوستش

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد

زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.



یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود

و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.

ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد.

از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.

دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!



عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه

بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند.

معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید

به این عکس نگاه کنید و بگوئید : این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله.

یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.

 



بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته

بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.

در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید

بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست

حالا بیا پایین و یه نظر خوب بده…..


زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

و دلم بس تنگ است

بیخیالی سپر هر درد است

میخندم

آنقدر میخندم

که غم از رو برود….




ارسال توسط حامد و دوستش

به نام خدا  

لطیفه ها ی شیرین و خنده دار

 

از غضنفر می پرسن : می گذاری پسرت بره دانشگاه ؟

غضنفر میگه : آره ، به شرطی که به درسش لطمه نزنه !!!


 

غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما می شن

غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه :

ببخشید شما گروهبانید ؟

سرهنگه میگه نه

غضنفر همین سوال رو چند بار می پرسه

آخر سرهنگه خسته میشه میگه :

بله بابا من گروهبانم

غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی ؟!!!


 

غضنفر تاکسی سمند می خره

سه تا مسافر سوار می کنه

اولی به مقصد می رسه میگه نگه دار

غضنفر می پرسه سمند داری ؟

میگه نه. میگه پس بشین

دومی به مقصد می رسه میگه نگه دار

می پرسه سمند داری ؟

میگه نه. می گه پس بشین

سومی میگه من سمند دارم ، نگه دار

غضنفر میگه پس بگو ترمزش کدومه ؟؟؟!!!



مادر : « باز هم که پای چشمت کبود شده !

مگه نگفته بودم هر وقت می خواهی دعوا کنی ، تا بیست بشمار ! »

پسر : « چرا ، ولی مادر کسی که با او دعوام شد ، بهش گفته بود تا ده بشمار ! »

 


غضنفر کیس کامپیوترش رو می بره تعمیرگاه

میگه : آقا اینو برای ما تعمیر کن

مرده میگه : چه مشکلی داره ؟

میگه : نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد !


دو نفر نشسته بودن

قاشق قاشق ماست توی رود خونه می ریختن

غضنفر رد می شه می پرسه چیکار می کنید ؟!

میگن داریم دوغ درست می کنیم

غضنفر میگه براتون متاسفم

خب همین کارا را می کنید که همه میگن نمی فهمید

آخه این همه دوغ رو کی می خوره ؟!!!

 


غضنفر از تاکسی پیاده می شه

درو محکم می بنده

میگه نفهم خودتی

راننده میگه من که چیزی نگفتم

غضنفر میگه بعدا” که میگی !!!



غضنفر کولر خونشون خراب می شه . به زنش میگه :

چند دفعه گفتم 5 نفری جلوی کولر نشینید !!!


 

به غضنفر میگن عروسی پسرت کی هست ؟

میگه : این دوشنبه نه ، چهارشنبه بعدی !!!



به غضنفر میگن تو نمی خوای آدم شی ؟!

میگه من از این قرتی بازیها خوشم نمیاد !

 


هواپیما داشت سقوط می کرد

همه داشتند جیغ می زدند به جز غضنفر !

ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟!

میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه !!!


علی دایی میره اردبیل نون بگیره

چادر سرش می کنه اونو نشناسن

تو صف خودشو می چسبونه به یه خانم تپل

خانومه میگه علی ول کن منم رضازاده !!!

 



غضنفر چایی میاره برای مهموناش ولی قند نمی یاره

میگه به قند بالای یخچال نگاه کنید و چای بخورید

یه بچه ای میره تو بهر قنده ، غضنفر میزنه پشت کله پسره

میگه : من گفتم چای با قند بخور نه چای شیرین !!!



می خواستی با آن دختر ازدواج کنی چی شد ؟

جواب رد داد . چون گفتم لیسانس بیکاری دارم

خوب ، آدم عاقل ! می گفتی عمویم میلیاردر است !

اتفاقا” گفتم ! رفت با عموم ازدواج کرد !!!


غضنفر رو برق می گیره هر کاری می کنه

نمی تونه خودشو رها کنه

اونم سیم برق رو محکم می گیره

میگه ولم کن تا ولت کنم !!!



به غضنفر میگن سفر حج چطور بود ؟

میگه عالی ، خیابوناش تمیز ، برجاش بلند

ماشینا همه آخرین مدل ، یه جای دیدنی هم داشت

که خیلی شلوغ بود من نرفتم !!!

 


 



غضنفر به زنش میگه :

اگه بچمون پسر بود اسم بابای منو میذاریم

اگه دختر بود اسم بابای تو رو !



غضنفر میره کتابخونه کتابشو پس بده

کتابدار ازش می پرسه کتاب چطور بود ؟

غضنفر میگه : شخصیت زیاد داشت

ولی داستان و محتوا نداشت !

کتابدار : دفتر تلفن من دست تو چیکار می کنه ؟!!!




تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:جک,لطيفه,اس ام اس,,
ارسال توسط حامد و دوستش

ضرب المثل

سال به دوازده ماه ما می بینیم یكدفعه هم تو ببین
سال به سال دریغ از پارسال
سالها میگذاره تا شنبه به نوروز بیفته
سالی كه نكوست از بهارش پیداست
سبوی خالی را بسبوی پر مزن
سبوی نو آب خنك دارد
سبیلش آویزان شد
سبیلش را باید چرب كرد



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:ضرب المثل,
ارسال توسط حامد و دوستش

اس ام اس

 

جک.sms.لطیفه در لبو. مناسبتی .ضدحال و ... 

 

هیچ می دانستی تو صحرای قلبم تو تنها شتری !
____________________


یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف!

 

برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:اس ام اس sms, اس ام اس sms, اس ام اس sms,
ارسال توسط حامد و دوستش

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 55
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 89
بازدید کل : 34206
تعداد مطالب : 364
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1